امشب میخواهم از تو بگویم...


دلنوشته های من برای تنها عشق من عاطفه

امشب میخواهم از تو بگویم

بی آنکه در جستجوی واژگانی همچون ماه و خورشید و ستارگان باشم

نه گل و نه نسیم و نه دشت و نه صحرا هیچ کدام زیبایی یک نگاه تو را هم ندارند

میخواهم تو را صدا بزنم با ساده ترین کلمات

اما هیچ کلمه یا جمله ای توان وصف گوشه ای از زیبایی تو را هم ندارد

ناتوانی از من و قلمی که در دستانم میفشارم نیست

این زیبایی توست که به حد کمال رسیده و آسمان با آن همه عظمت از روی حسودی میگرید

درختان در برابر قد رعنای تو برگهای خود را به نشانه ی تسلیم بر روی خاک میریزند

و گلها بعد از شکوفه زدن و کلی غرور در میابند که حرفی برای گفتن ندارند و بی صدا خاموش میشوند

ابر ها در تلاشند تا گوشه ای از برق نگاهت را به تصویر بکشند

اما رعد برق را چه سود گه گذراست و برق نگاه تو ﭘایدار

هر کس در آرزوی خود قدم میزند و به شهر آرزوهای خود سفر میکند

ولی آرزوها و رویاهای من به واقعیت تبدیل شده است!

اشک های شوق از گوشه ی چشمانم سرازیر میشوند و هر قطرهای اشک عاشقانه اسم عاطفه را صدا میزنند

حال به آسمان و زمین و ماه وستاره و شبنم و گل و باغ و درخت و دشت و صحرا میخندم و تنها تو را بهانه  شادی های خود میدانم

و اگر تو را نداشته باشم سر افکنده و خارم و امید به زندگی را در برابر این همه حقارت از دست میدهم

واگر سراسر وجودم زبان باشد

یکسره خواهد گفت

دوستت دارم.دوستت دارم.دوستت دارم

ﭘیش مرگت سعید



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 6 آذر 1393برچسب:امشب میخواهم از تو بگویم,ساعت22:7توسط سعید و عاطفه | |